http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=fb8749b85f0cbc615b3320304d423907
خنده بازار
میدونین فرق کلاغ با قناری چیه ؟!
هیچ فرقی ندارن ، فقط قناری سنتی میخونه کلاغ راک !
.
.
یارو مغازه ساندویچی باز کرده با دوتا کارگر
بعد کارت ویزیت چاپ کرده :
” ساندویچ فلان با مدیریت اصغر غلامی”
مدیرعامل اپل این قدر احساس مدیریت نداره !
.
.
به بعضیا باید گفت :
عزیزم نصف آفریقا رو من سیاه کردم ، زغالتو بنداز اونور !
.
.
فقط یه ایرانیه که میشینه یه دل سیر غیبت میکنه
و برای عالم و آدم حرف در میاره و آخرشم میگه :
اص? به ما چه!ما به کسی کاری نداریم!
هر کی واسه خودش زندگی میکنه !
.
.
alt
پسرخاله من خودشو کشته در حال ترکه ترک سیگاره
از صبح تا شب سیگار نمی کشه
شب به خاطر اراده خفنش به خودش 2 نخ سیگار جایزه می ده
.
.
من اگه دختر بودم به هیچ وجه دوس دختر مجید خراطها و آرمین 2afm نمیشدم!
لامصبا فقط کافیه یه روز جوابشونو ندی … آبرو برات نمیذارن :|
.
.
میخوای فیلم ببینی ، همش آشغاله
میخوای هاردو خالی کنی ، همش توپه !
.
.
از نشونه های یه عطس? دلچسب اینه که:
پشتش دو سه تا “زهرمار” از قسمت های مختلف خونه بشنوی ..!
.
.
دقت کردین !؟
هرچی کنترلِ تلویزیون از دسترس دورتره
برنام? در حالِ پخش عذاب آورتره !
.
.
امروز رفتم بازار لپ تاب بگیرم
.
.
هیچی دیگه پولم نرسید
تی تاب گرفتم :|
.
.
امروز رفتم کافی شاپ دیدم همه با دوست دختراشون اومدن ولی خودم تنها هستم
هیچی دیگه گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گرفتم و با صدای بلند گفتم
هی بدبخت بیا که خواهرت با یه پسره تو کافی شاپ نشسته !
جاتون خالی همه دخترا فرار کردن ! :))
.
.
رایج ترین دلیل پسرا براى جمع نکردن رختخوابشون :
.
.
شب دوباره باید بیام بخوابم دیگه :))
.
.
پسرا به هم فوش میدن و واقعا منظوری ندارن
دخترا قربون صدقه هم میرن و اونا هم واقعا منظوری ندارن!
.
.
هر چ? داشتم فروختم
ش?ش ماه دارم چا? گلستان م?خرم که تو?وتا برنده بشم
تازه فهم?دم تو?وتا جا?ز? چا? محسنه !
کمرم شکست !
.
.
یه دختره هس تو دوران کودکی هم محله ایمون بود!
الان جوری خودشو میگیره انگار کیه…..
یادش رفته بچه بود هر وقت ماکارونی داشتن
می دوید تو کوچه میگفت : ما امشب برنج دراز داریم :|
.
.
تنــها دعوتــی که تــوی زندگیــم شــدم
از طــرف اسپانســر برنامــه ها بــرا دیــدن ادامــه برنامــه بــود و دیگــر هیــــــــچ !
.
.
توی خون? مامان بزرگا سیر شدن معنایی نداره!
انقد باید بخوری تا موقعِ رفتن برسه
.
.
هر وقت رابطمون با آمریکا خوب شد
می خوام یه دیزی فروشی بزنم اسمشو بذارم واشینگتن دی زی !
.
.
محتویات بیست دقیقه آهنگ سنتی:
ده دقیقه اهنگ خالی
پنج دقیقه صدای بلبل و قناری
چهاردقیقه سر تکون دادن
یه دقیقه هم هاهاهاها هی هی
بعد میگن چرا اصالتمونو حفظ نمیکنیم !
.
.
هر چقدرم دلیل منطقی واسه خریدنِ یه چیز داشته باشی
همیشه یکی پیدا میشه که بگه :
کردن تو پاچت
.
.
صُب داشتم میرفتم جایی؛ رادیوی تاکسی روشن بود!
تو رادیو پرسید که :
شما برای حفظ امنیت توی فضای مجازی چیکار میکنید؟
یه پسره زنگ زد گفت :
من توی فضای مجازی سعی میکنم اصلا به اینترنت وصل نشم!
خوش بحالشون دیگه ! یه سریا که عقل ندارن ، راحت زندگی میکنن !
.
.
تو خونه ما همه اتفاق نظر دارن من مسلمون نیستم
با این حال هر وقت مادرم میگه یه مسلمون بره نون بخره همه با انگشت منو نشون میدن !
.
.
آرزو به دلمون موند یکی صب جمعه با این جمله بیدارمون کنه :
عزیزم پاشو شیر موزتو بخور، توش گردو ریختم !
.
.
از چیزایی که علم فیزیک هنوز نتونسته اثبات کنه اینه که :
بدن انسان چه جوری 2تا استکان چایی می گیره
از اون ور 2 لیتر تحویل میده !
.
.
تصمیمات کوتاهمدتی که قبل از خوردن شام گرفته میشه
حتی یک درصد هم ضمانت نداره که بعد از خوردنِ شام
اجـــــــــــــــــرا بشه ..!
.
.
یه بارم یه دختره ازم پرسید: فلان ساختمون کجاس؟
با دست نشون دادم و گفتم: اونه ، اونور خیابون
گفت : ینی الان باید برم اونور خیابون !؟!؟
فک کنم منتظر بود من هماهنگ کنم ساختمون بیاد اینور !
.
.
” یه گدایی هم هست جاش تو فلکه دوم صادقیه اس !
الـان 4 سالـه که هــر روز صبح دارم میبینمش
داسـتانشم اینـه که
کـرایه نـداره بره تا کـرج !
امروز رفتم بهش گفتم اگه تو این 4 سال پیـاده هم رفته بودی الـان نزدیکای مونیخ بودی !
یه روز گاو پاش می شکنه دیگه نمی تونه بلند شه، کشاورز دامپزشک میاره. دامپزشک می گه اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش بایسته گاو رو بکشید.
گوسفند اینو می شنوه و میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو گاو هیچ حرکتی نمی کنه... روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو رو پات بایست باز گاو هر کاری می کنه نمی تونه بایسته رو پاش.... روز سوم دوباره گوسفند می ره میگه سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی.
گاو با هزار زور پا میشه..صبح روز بعد کشاورز میره در طویله و می بینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر می گرده می گه گاو رو پاش وایساده جشن می گیریم... گوسفند رو بکشید.
نتیجه اخلاقی:
خودتو نخود هر آشی نکن
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم . او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند. چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد. زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟ زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند.
منبع : http://www.jazzaab.ir/news_detail_14551.html
اقتصاد مرسوم :
دو تا گاو ماده دارین ... یکیش رو می فروشین و یه گاو نر می خرین... به تعداد گاوهای گله ی شما افزوده میشه و اقتصاد رشد می کنه... پول براتون همینطور سرازیر میشه و می تونین به بازنشستگی و استراحت بپردازین ...
اقتصاد هندی :
دو تاگاو ماده دارین ... اونها رو می پرستین و عبادت می کنین!
اقتصاد پاکستانی :
هیچ گاوی ندارین ... ادعا می کنین که گاوهای هندی مال شما هستن ... از آمریکا طلب کمک مالی می کنین ... از چین طلب کمک نظامی می کنین ... از انگلیس هواپیماهای جنگی ... از ایتالیا توپ و تانک ... از آلمان تکنولوژی ... از فرانسه زیر دریایی ... از سوییس وام بانکی ... از روسیه دارو ... و از ژاپن تجهیزات ... با تمام این امکانات گاوها رو می خرین و بعد ادعا می کنین که توسط جهان مورد استثمار قرارگرفتین !
اقتصاد آمریکایی :
دو تا گاو ماده دارین ... یکیش رو می فروشین ودومی رو تحت فشار مجبور می کنین که به اندازه ی 4 تا گاو شیر تولید کنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد اظهار تعجب و شگفتی می کنین ... تقصیر رو گردن یه کشور گاودار میندازین و بعد طبیعتا" اون کشور یه خطر بزرگ برای بشریت به حساب میاد ... یه جنگ برای نجات جهان به راه میندازین و گاوها رو به چنگ میارین!
اقتصاد فرانسوی :
دو تا گاو ماده دارین ... دست به اعتصاب می زنین چون می خواین سه تا گاو داشته باشین!
اقتصاد آلمانی :
دو تا گاو ماده دارین ... اونها رو تحت مهندسی ژنتیک قرار میدین ... بعد گاوهاتون 100 سال عمر می کنن و ماهی یه وعده غذا می خورن و خودشون شیرشون رو می دوشن!
اقتصاد انگلیسی :
دو تا گاو ماده دارین... که هر دو تاشون گاو دیوونه هستن! ?جنون گاوی دارن! ?
اقتصاد ایتالیایی :
دو تا گاو ماده دارین ... نمی دونین که اونها کجا هستن ... پس بیخیال میشین و میرین سراغ ناهار و شراب و استراحتتون!
اقتصاد سوییسی :
5000 تا گاو ماده دارین ... هیچ کدومشون مال خودتون نیستن ... از کشورهای دیگه پول می گیرین که دارین گاوهاشون رو نگه می دارین!
اقتصاد ژاپنی :
دو تا گاو ماده دارین... اونها رو از نو طراحی ژنتیکی می کنین ... هیکل گاوهاتون یک دهم اندازه ی طبیعی میشه و 20 برابر معمول هم شیر تولید می کنن ... بعد شونصد تا کارتون و عکس برگردون وآدامس با شخصیت گاوهاتون با چشمهای درشت می سازین و توی تمام جهان پخش می کنین و می فروشین !
اقتصاد روسی :
دو تا گاو ماده دارین ... اونها رو می شمرین و متوجه میشین که 5 تا گاو دارین ... اونها رو دوباره می شمرین و می فهمین که 42 تا گاو دارین ... اونها رو دوباره می شمرین و متوجه میشین که 17 تا گاو دارین ... یه بطری دیگه باز می کنین و به خوردن و شمردن ادامه میدین!
اقتصاد چینی :
دو تا گاو ماده دارین ... 300 نفر آدم دارین که گاوها رو می دوشن ... بعد ادعا می کنین که سیستم استخدامی و شغلی کاملی دارین و تولیدات گاویتون در سطح بالایی قرار داره و هر کس رو هم که آمار واقعی رو بیان کنه بازداشت می کنین!
اقتصاد ایرانی :
دو تا گاو ماده دارین که هر دو تاشون ازباباتون به ارث رسیده ... یکیش رو دولت بابت عوارض و مالیات و خمس و زکات و سهم صداو سیما و سهم بنیاد های مختلف و غیره ضبط می کنه ... دومی رو هم قربونی می کنین و نذر قبولی توی دانشگاه و ازدواج موفق و شغل خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابی و ... می کنین و اقتصاد کماکان فلج می مونه
یه بابایی میخوره زمین دستش پیچ می خوره ، منتها تنبلیش میاد بره دکتر نشونش بده ...دستش یه مدت همینجور درد می کرده ، تا یه روز رفیقش بهش میگه : این داروخونه یسر کوچه یه کامپیوترآورده که صد تومن میگیره ، آنی هر مرضی رو تشخیص میده !!!یارو پیشِ خودش میگه : خوب دیگه صد تومن که پولی نیست ، بریم ببینیم چه جوریاس ...میره اونجا ، می بینه یه دستگاه گذاشتن ، جلوش یه شکاف داره ، روش نوشته :لطفا اسکناس صد تومانی وارد کنید ...یارو صد تومنی رو میذاره ، یهو یه چیزه قیف مانند میاد بیرون ، میگه : نمونه ادرار !!!طرف هم با خجالت قیفُ می بره پُر می کنه و میاره !!!بعد از دو سه دقیقه ، کامپیوتره یه تیکه کاغذ میده بیرون که روش نوشته بوده :یکی از تاندن های دست شما پاره شده ، باید یه هفته ببندینش و باهاش کار سنگین نکنید تا خوب شه !!!یارو کف می کنه که این لامصب اینهمه چیزُ چطور از یکم ادرار فهمیده ؟؟؟!!!خلاصه کرمش می گیره که ببینه میشه گولش زد یا نه ...فرداش یه شیشه مربا ورمیداره ، تا نصف توش آبِ شیر میریزه ، بعد میده سگش توش جیش کنه ، یه دونه از آدامسای دخترشُ هم میندازه توش ، یه معجون درست می کنه ، بعدم میره همون داروخونه ، معجونش رو میریزه به جای نمونه ادرار !!!کامپیوتره یه 15 دقیقه قیژ قیژ و دلنگ دلونگ می کنه ، بعد یه کاغد چاپ میکنه میده بیرون که روش نوشته بوده :آبِ شیرتون آهک داره ، باید لوله کش بیارید درستش کنه ...سگت قلبش ناراحته ، همین روزها تموم میکنه ...دخترت حامله س ، باید بری خِرِ پسره طبقه پایینی رو بگیری ...
درضمن ، اگه بخوای همینجوری شیشه مرباهای سنگین سنگین بلند کنی ، تاندن دستت هیچ وقت خوب نمیشه!!
مکالمه بامزه بین استاد و شاگرد(فرستنده:
استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
شاگرد: عروسی
استاد: نخیر منظورم اینست که چی میشوی ؟
شاگرد: داماد
استاد: او ه ه ،منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چی حاصل میکنی ؟
شاگرد: زن
استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟
شاگرد: عروس میگیرم
استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
شاگرد : نوه استاد!
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به معشوقه اش و میگه: زنم یه هفته میره ماموریت ، کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد ش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزنه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت